1 داستان واقعی برای لرزید دل و دعا برای مریض ها (2024)
ارمنی بود و ارمنی زاده
ظرف خالی گرفت دردستش
امد وتوی صف نذری گفت
السلام علیک دردانه
پچ پچی دور او براه افتاد
عده ای خنده،عده ای مبهوت
زیرلب دختری غضب میکرد
مردک ارمنی دیوانه!
سر خودراگرفت پایینتر
بغض تلخی گرفت جانش را
من محب حسین و اولادش
اشنایم نه اینکه بیگانه
صف دلواپسی جلو میرفت
ارمنی دردلش چه غوغا بود
روضه خوان از رقیه بانو گفت
سه ساله میان ویرانه
توی حال خودش پریشان بود
فکر بیماری پسر درسر
ناگهان مردی از سر صف گفت
شد تمام و نمانده یک دانه!
همه رفتنتد و ارمنی امد
با قسم با گلایه و اصرار
زد عقب هرکسی جلو امد
رفت با گریه به اشپزخانه
یک نگاهی به دیگ خالی کرد
گفت باشد قبول اقاجان
من همانم که دیگران گفتند
مردک ارمنی دیوانه!
پای خودراگذاشت درکوچه
دلخور از خویش و ازندامت ها
دست رد خورده بود برقلبش
رفت خانه چه ناامیدانه
وسط دسته ظهر عاشورا
پسری با صلیب برگردن
ناگهان ویلچرش زمین افتاد
و پسر روی پایش مردانه
السلام علیک یا دردانه
السلام علیک یا دردانه
#اللهم_شافی_کل_مریض
#بحق_رقیه_بنت_الحسین
التماس دعا
.